- دوتاه کردن (تَ کِ شُ دَ)
خم کردن. (ناظم الاطباء). دوتا کردن. دوتو کردن. دولا کردن. خمانیدن. (از یادداشت مؤلف). تلوی. (منتهی الارب) : و از وی تیغ خیزد که اوی را دوتاه توان کردن و چون دست بازداری به جای خود بازآید. (حدود العالم).
- پشت دوتاه راست کردن، قد خمیده را راست و آخته نمودن:
کهان به جودش پشت دوتاه راست کنند
مهان به خدمت او پشتها کنند دوتاه.
فرخی.
- پشت دوتاه کردن، خم کردن پشت:
پیش تختت بود چو سرو بپای
تا کند چون بنفشه پشت دوتاه.
انوری.
- دوتاه کردن زلف، خم دادن آن. دو رشته ساختن آن:
نبید نی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
دوتاه نی به دل و هر دو زلف کرده دوتاه.
فرخی.
، خم کردن قامت احترام کسی را. سر فرودآوردن و تعظیم کردن:
زهی شهی که همه ساله در پرستش تو
همی کنند شهان بزرگ پشت دوتاه.
فرخی.
من که معروف شده ستم به پرستیدن او
به پرستیدن هرکس نکنم پشت دوتاه.
فرخی.
- قامت یا قد یا بالا دوتاه کردن، خم شدن. خمیدن. خم کردن قد و بالا:
قامت دوتاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی در جهان دوتاه.
سوزنی.
، خم کردن پشت احترام و تعظیم بزرگی را. خم شدن از بهر تفخیم و بزرگداشت امیر یا پادشاه و بزرگی. تعظیم کردن. (از یادداشت مؤلف) :
چو او را ببینید بر تخت و گاه
کنید آن زمان خویشتن را دوتاه.
دقیقی.
رجوع به دوتاکردن شود، دولا کردن. مضاعف کردن. (ناظم الاطباء)
- پشت دوتاه راست کردن، قد خمیده را راست و آخته نمودن:
کهان به جودش پشت دوتاه راست کنند
مهان به خدمت او پشتها کنند دوتاه.
فرخی.
- پشت دوتاه کردن، خم کردن پشت:
پیش تختت بود چو سرو بپای
تا کند چون بنفشه پشت دوتاه.
انوری.
- دوتاه کردن زلف، خم دادن آن. دو رشته ساختن آن:
نبید نی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
دوتاه نی به دل و هر دو زلف کرده دوتاه.
فرخی.
، خم کردن قامت احترام کسی را. سر فرودآوردن و تعظیم کردن:
زهی شهی که همه ساله در پرستش تو
همی کنند شهان بزرگ پشت دوتاه.
فرخی.
من که معروف شده ستم به پرستیدن او
به پرستیدن هرکس نکنم پشت دوتاه.
فرخی.
- قامت یا قد یا بالا دوتاه کردن، خم شدن. خمیدن. خم کردن قد و بالا:
قامت دوتاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی در جهان دوتاه.
سوزنی.
، خم کردن پشت احترام و تعظیم بزرگی را. خم شدن از بهر تفخیم و بزرگداشت امیر یا پادشاه و بزرگی. تعظیم کردن. (از یادداشت مؤلف) :
چو او را ببینید بر تخت و گاه
کنید آن زمان خویشتن را دوتاه.
دقیقی.
رجوع به دوتاکردن شود، دولا کردن. مضاعف کردن. (ناظم الاطباء)
